سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مرکز خدمات مشاوره ای طلوع زندگی

ارتقاء سلامت خانواده

زندگی زیباست اگر ...

خود را دوست بدارید .

قبل از همه خود را دوست داشته باشید تا بتوانید محبت خود را به دیگران اشاعه دهید چون از چیزی که ندارید نمی توانید ایثار کنید . [1]

شما مهم ، و با ارزش هستید . شما خوب و شایسته هستید . شما یک انسان بی مانند هستید . اگر شما خود را دوست نداشته باشید ، آنگاه محبت به دیگران غیر ممکن خواهد بود . شما چگونه می توانید دیگری را دوست بدارید ، در حالی که خود را دوست نداشته باشید .

خود دوست داشتن ، اولین قدم برای دستیابی به شادی و شور در زندگی است . هیچ زمانی و تحت هیچ شرایطی ، نفرت نسبت به خود بهتر از عشق به خود نیست .

از هر اشتباه پند بگیرید و تصمیم بگیرید دیگر آن اشتباه را تکرار نکنید .

هیچگاه خطائی را که در زندگی مرتکب می شوید به ارزشی که برای خود قائلید ارتباط ندهید .

هیچگاه شکوه و ناله سر ندهید .

خود را دوست بدارید و این کار ساده ای است . در این راه نه نیازی به محبت دیگران دارید و نه احتیاجی به متقاعد کردن آنها وجود دارد .

اگر کسی هست که دوستش دارید ؛ صریحا این دوست داشتن را به او ابراز کنید .

حسادت را در خود از بین ببرید .

باجسم خود به شیوه ای تازه بر خورد کنید . در صورت لزوم وزن خود را کاهش دهید . به تمرین های ورزشی بپردازید ، از صدمه زدن به جسم خود به هر شکل و به هر عنوان پرهیز کنید . بدن شما ، وجود شماست ، بدن خود را دوست بدارید .

اگر پاره ای از ویژگی های جسم خود را دوست ندارید و قادر به تغییر آنها هستید ، آنها را تغییر دهید . قسمت های تغییر ناپذیر جسم خود را با نگاهی تازه ببینید .

نگذارید دیگران نظراتشان را در باره جذابیت ، به شماتحمیل کنند .

هر گز ارزش خودتان را ، با رفتار دیگران ،  نسبت به خودتان ، مخلوط و مشتبه نکنید .

تصورات اولیه شما از شخصییتان بر پایه نظریات بزرگسالان بنا نهاده شده ، لازم نیست آنها را تا ابد حفظ کنید .

با خودتان پیمان ببندید که عادات به هر گونه رفتار و یا تفکر خود کاستی را از بین ببرید .

تصمیم بگیرید همیشه برای خود ارزش قائل باشید .

با صرف وقت و تلاش ، هر یک از رشته های مورد علاقه خود را فرابگیرید .

خود را به عنوان یک انسان با ارزش بپذیرید .

                                                 

 

 



[1]لئوبوسکالیا


ترس و شکست

حکایت است که می گویند:روزی یکی از اهالی ده به صحرا رفت و شب از قضا حیوانی به او حمله کرد. پس از یک درگیری سختبالاخره بر حیوان غالب شد و آن را کشت و از آن جا که پوست حیوان زیبا به نظر می رسید مرد حیوان را به دوش انداخت و به سمت آبادی راه افتاد.

پس از ورود به ده ، همسایه اش از بالای بام او را دید و فریاد زد: آهای مردم مش قلی یک شیر شکار کرده است!

 مش قلی داستان ما با شنیدن اسم شیر لرزید و غش کرد. بیچاره نمی دانست حیوانی که با او درگیر شده شیر بوده است. وقتی درگیر شده بود فکر می کرد که سگ قدیمی مش تیمور است و گرنه همان اول غش می کرد و به احتمال زیاد خوراک شیر می شد.

نتیجه گیری: اگر از بزرگی اسم یک « مشکل » بترسید قبل از اینکه با آن بجنگید از پا درتان می آورد .

 


نمی‌دانیم که واقعاً چه خواسته‌ای داریم و چه می‌خواهیم !

اکثر ما از نیازها و خواست‌های واقعی خود بی‌خبریم ؛ چون وقتی بچه بوده‌ایم به ما توجه نشده ، ما را طرد کرده‌اند یا خجالت کشیده‌ایم آنها را بیان کنیم .

ممکن است به دلیل مصرانه و مکرر بودن ، از ما انتقاد شده باشد یا مسخره‌ مان کرده باشند ، بنابراین درخواست نکردن بیشتر به ما احساس امنیت می‌داد و کمتر ما را معذب می‌کرد . ما به سادگی خواست‌های‌مان را دفن کردیم .

بیان خواسته‌های‌ زمان کودکی‌مان شاید دردهای درمان نشده و نیازهای تحقق نیافته آن دوران باشد و در سال‌های بعد آشکار شود .

ممکن است حتی به دلیل اینکه پسر یا دختر بوده‌ایم از ما بدشان می‌آمد و ممکن است برای انتقام گرفتن از کسی که در گذشته آزارشان داده ، فرافکنی کرده‌اند و ما را از چیزهایی محروم کرده باشند یا از انتقادهای همسایگان یا اقوام از لوس بار آوردن فرزندان‌شان ، برای آسان‌گیری یا نرمش یا به دلیل چنین شل و ول بودن ترسیده‌اند ،

دلیلش هر چه باشد . اثر نهایی این است که ما دیگر احساس نمی‌کردیم چه می‌خواهیم زیرا خیلی دردناک بود . آسان‌تر بود در کرخی ، بی‌حسی و بی‌علاقگی فرو رویم .

آنها عاقبت در جواب می‌گفتند : امشب می‌خواهی چه کار کنی؟

جواب‌هایی از قبیل نمی‌دانم و برایم فرقی نمی‌کند می‌دادیم ،

حالا وقتی از ما می‌پرسند چه می‌خواهید؟ دیگر نمی‌دانیم چه می‌خواهیم .

 

 


خود را رها سازید .

قرار نیست که هیچکدام از ما کامل باشیم و ممکن نیست همه چیز برای همه در هر زمانی وجود داشته باشد . اغلب ما تلاش می کنیم تا هر کاری انجام بدهیم . سخت کار می کنیم که منظم باشیم . بیشترین تلاش خود را می کنیم تا که والد ، همسر ، دوست خوب و هموطنی علاقمند باشیم . تلاش می کنیم تا خانه ای مرتب و تمیز داشته باشیم . سعی می کنیم ورزش را نیز به زور در برنامه شلوغ بگنجانیم . مراقب باغچه هستیم . برخی از ما قدری از وقت خود را به مطالعه اختصاص می دهیم . و ...

گاهی سازمان دادن به همه این امور بسیار دشوار می شود . و حالا زمانی است که خود را از زیر بار فشار های شغلی و زندگی رها سازید :

بیاد آورید که مجبور نیستید کامل باشید و نباید از خود انتظارات بالائی داشته باشید .

اگر مسئولیت شما زیاد است ، اگر گیج شده و قرار ملاقاتی را فراموش کرده اید ، بجای سرزنش خود ، سعی کنید آن اشتباه را به عنوان علامتی در نظر بگیرید و به خود استراحتی بدهید . با یک استراحت کوتاه زندگی بسرعت جمع و جور می شود .

 

 


نقش سیگار در اختلالات بینایی

روزنامه « استار» چاپ مالزی نوشت : کشیدن سیگار موجب تسریع در روند کاهش بینایی افراد در سنین بالا می‌شود .

این روزنامه به ‌نقل از رویترز افزود : افراد سیگاری در حدود چهار برابر دیگران درمعرض مواجهه باکاهش شدید دید ناشی از افزایش سن هستند .

براساس این گزارش ، گروه محققین دانشگاه سیدنی استرالیا به سرپرستی دکتر « جنیفر تن » با تحقیقات اخیر خود صحت این ادعا را اثبات کرده‌اند .

در این تحقیقات که مدت ده سال به طول انجامیده است تعداد دو هزار و 454 نفر از شهروندان استرالیا با حداقل سن 49 سال مورد آزمایش و بررسی قرار گرفتند .

در بررسی‌های انجام شده توسط محققین استرالیایی اثبات شده است که افراد سیگاری نه‌تنها چهار برابر افرادی که تاکنون سیگار نکشیده‌اند درمعرض مواجهه با افت شدید بینایی هستند ، بلکه آنان پنج سال زودتر ازدیگر افراد با مساله کاهش بینایی بر اثر افزایش سن مواجه خواهند شد .

دراین تحقیقات همچنین اثبات شده که افراد سیگاری به‌ مراتب بیشتر ازافراد دیگر با خطر ابتلای به بیماری « تحلیل شبکیه » در سنین بالاتر مواجه‌اند .

« تحلیل شبکیه » بیماری است که موجب از بین رفتن سلولهای شبکیه در قسمت مرکزی آن شده و در نتیجه ، تیزبینی و دید مرکزی فرد را تحت تاثیر قرار می‌دهد .